دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير

شاعر : سعدي

کز دست مي‌رود سرم اي دوست دست گيردل برگرفتي از برم اي دوست دست گير
هر روز ناتوان ترم اي دوست دست گيرشرطست دستگيري درمندگان و من
خواهم که سر برآورم اي دوست دست گيرپاياب نيست بحر غمت را و من غريق
وين کي شود ميسرم اي دوست دست گيرسر مي‌نهم که پاي برآرم ز دام عشق
کخر به کار تو درم اي دوست دست گيردل جان همي‌سپارد و فرياد مي‌کند
آخر بدين محقرم اي دوست دست گيرراضي شدم به يک نظر اکنون که وصل نيست
بر دستگير ديگرم اي دوست دست گيراز دامن تو دست ندارم که دست نيست
يک بارش از سر کرم اي دوست دست گيرسعدي نه بارها به تو برداشت دست عجز